- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد مـیدیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خـطـبۀ جـانـانهاش نـاجـیِ مـذهب شد سیسال گریه کرد هر جا آب را میدید تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد!
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
نگـفـتهام غـم دل را نگـفـته بسیار است غمی که میکُشدم عاقبت غـم یار است به یـاد خـواب رقـیـه که خواب بابا دید زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است صـدای گــریـه نـوزاد میکـشـد مـا را! خدا کـند که بخـوابد! رباب تب دار است نــمــیروم ســر بـــازار دردســر دارد عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است حصیر پـهـن نـکـردم به خـانـهام اصلا حصیر روضۀ مکـشوفـۀ من زار است هـنـوز بـعــد چـهــل سـال درد پـا دارم هـنـوز بر کف پـایـم نـشانی خـار است هنوز جای غل و سلسله به گردنم است هنوز چشم من از مشت بیهوا تاراست آهـای مــردم "اَذَلَّ عــزیــزنـا" یـعــنـی محـلهای بـروی که هجـوم اشرار است مـقـابــلـم بـه زن و بـچـهام اهـانـت شـد امان ز غربت مردی که بد گرفتار است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمدهام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی نالۀ وقتِ سـجدهات بُرده تـوان ابالحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
همـراه عـمـه، پـا به پـایِ کـربـلا بودی بعدِ عـمـو، مشکـل گـشایِ کـربلا بودی میسوختی در تب ولی تاریخ آوردهست مـثـل پــدر؛ دارالـشـفـایِ کـربـلا بـودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش مجـموعـهای از داغ های کـربـلا بودی با خـطـبهای کـوبـنده مثل کـوه پـابـرجا ناجی شدی! رمـز بـقـایِ کـربـلا بـودی هم روضهخوان، هم گریهکن، هم سینهزن، قطعاً عـینیترین صاحب عـزایِ کـربلا بودی تـو یک عـلی بن الحـسین بنِ عـلی امّا؛ صـد کـربـلایِ کـربـلایِ کـربـلا بــودی یک بغضِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
سـر میگـذارم بر سـر دیـوار روضه وقـتـی که میافـتم به یـاد یـار روضه عرض ارادت میکـنم بر آن مسیحـی که روی دوش خود گرفته دار روضه مصداق کل یوم عاشوراست این مرد او شاهدی زنده است در اشعار روضه زخـمـی قـدیـمی از در و دیـوار دارد آزرده او را واژۀ مـســمــار روضــه سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت در چشم او شد زندگی سرشار روضه بیـمـاری کـربـبـلایش مـصـلحـت بـود بـیـمـار بـوده او ولی بـیـمـار روضـه هر شب به روی سفرهاش با دیدن آب میکرد با خـون جگـر افـطار روضه هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند افــتـاد یـاد مـقــتـل غــمــبـار روضـه بابای مظـلـوم مرا لـب تـشـنه کـشـتـند وقـتی که شمر نحـس شد آوار روضه خـیلی خجـالت میکـشـم از عـمـههایم از ازدحــام کــوچـه و بـازار روضـه
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
دست بردم به گـلـو حنجـرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بُنیَّ…چقدر مادر تو گفت و گریست دم گـــودال دم مــــادرت آمـــد یـــادم هر زمان آب کسی داد به دستم فـوراً لـب خـشـکـیــدۀ آب آورت آمـد یــادم چـشـمم افتاد به قـد خم یک مادر پیـر بـیهــوا قــد خـم دخـتـرت آمـد یــادم مادری کودک خود ناز و نوازش می کرد هم ربـاب تو و هم اصغـرت آمـد یادم خواهرم داشت روی دوشم عبا میانداخت داغ تـشـیـع عــلـی اکـبـرت آمـد یـادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل، دست به سر خواهرت آمد یادم لحظهای خشک نشد در غم تو دیدۀ من گـریهها کـردم و چـشم ترت آمد یـادم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
دیـدنـد مـحـرّم به تو چـشـمی تر داد یـک بـاغ گـلِ شـکــفـتـۀ پـرپــر داد *****************
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
پـسـرِ مــادرِ آبــی؛ پــدرِ اشـک شـدی در مسیر غـمِ خود همسفر اشک شدی در دل سوختهات یک غمِ چندین سالهست چشم تو مقتل مکشوفهای از گودال است تنِ تو تب زده بود و تنِ بـابـا بر خاک نیزهای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک روی نی رفت سری؛ دور و برش هلهله شد دُزدها حـمـله نمودند، حـرم ولـوله شد مـهـربـان؛ با دلِ تو گـردش ایـام نـشد گـریه کردی هـمه جا و دلت آرام نشد وای، از شهرِ بلاخیز و حسودیهایش دستهای بزنش؛ جـای کـبـودیهایش قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
ای مقـتـدای اهل بکـا و دعـا، عـلی ای بـانـی ارادت مـا بـر خـدا، عـلی ای گریههات، روضۀ بیانتها، علی ای مـقـتـل مـجـسـّم کربوبلا، عـلی زخمیکه مانده روی پرت فرق میکند داغی که مانده بر جگرت فرق میکند اصلاً دلیـل درد سرت فـرق میکند از کربلای خون، خبرت فرق میکند داغ اسارت و غـم هجران چشیدهای از کربلا به شام به چشمت چه دیدهای بر شانه بار شام غـریـبان کـشیدهای پس بی دلیل نیست چنین قد خمیدهای بـا نـیـزه پـای نـیـزۀ دلـدار بُـردنـت بر روی نـاقـه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجـلس اغـیار بُـردنت با دخـتـران فـاطـمـه بـازار بُـردنت غـم با حساب گریۀ تو بیحساب شد با روضـههـای آب تـنت آبِ آب شد تا ذبح دیـدی و دل زارت کـباب شد هرشب گریز روضۀ آبت رباب شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام قبل
مانـنـد ابـر پیـش یـتـیـمـان گـریـسـتـه مـردی که پـای غـصۀ جانان گریسته هر لحظه زندگی خودش را حسین دید با این حساب از دل و از جان گریسته از داغ و غصههای اسارت درون شام با حال زار و مـوی پـریشان گریسته قطعاً به یـاد نـیـزۀ غـربت میان دشت او یا حـسیـن گـفـته فـراوان گـریـسته در تشت چوب بود و حروف مقـطـعه عـمـری بـرای قـاری قـرآن گـریـسته شـایـد بـرای دخــتـر دردانـۀ حـسـیـن وقـتی که دید خـار مـغـیـلان گـریسته قـطـعاً درون زنـدگی اش سـود میکند هر کس که پای عشق تو از جان گریسته یعـقـوب چشم خویش برای حسین داد کی!؟ او برای یوسف کنعـان گریسته
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
آن روز پُـر عـذاب ز یادم نمیرود فــریــاد آب آب ز یــادم نــمـیرود جسم حسین بیسر و عریان به روی خاک در بـیـن آفــتـاب ز یــادم نـمـیرود تیر یل افکن و گلوی طفل شیرخوار بـیتـابـی ربـاب ز یــادم نــمـیرود معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و رخـسار بـینـقـاب ز یـادم نمیرود رگهای پـاره پـاره و فـریاد شیعـتی از حـنجـر کـبـاب ز یـادم نـمیرود
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
از بعـد عـاشـورا چه تـنهـا ماندهام من در کار خود با این جهان وا ماندهام من این غـم هـمـیشه بـاعـث آزار من بـود از کـاروان شـاهـدان جـا مـانـدهام من بـیـمـاریـم شـد مـانـعـی بهـر شـهـادت سرگـشـته این مدت به دنیا ماندهام من اشکم همیشه جاری از آن خاطرات است در روز و شبها غـرق آنها ماندهام من بـا یـاد بــابـای غـریـب و سـر جـدایـم بـا داغ اکـبـر جـان لـیـلا مـانـدهام مـن هـر دم که یـاد آرم لبان خشک اصغر انـگـار در داغـی صـحـرا ماندهام من با یـاد شبهای اسـارت، کـوفه و شام بیدار وگریان طول شبها ماندهام من هر روز و شب بودم به سودای شهادت گـر مانـدهام با این تـقـاضا ماندهام من فـزت ورب الکعـبه ای زهـر هـلاهـل از بهـر وصل حـق مهـیـا مانـدهام من
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
سالهـای پـیـش داغ بیکـرانی دیـدهام رأس بابـایـم به نی در کاروانی دیدهام از بـدنهای رهـا افـتاده یـادی کـردهام در مدینه تا که سقف و سایبانی دیدهام داغ پـاره پـیکـرِ اکـبـر برایـم تازه شد تا میان شـهـر، زیـبا رو جـوانی دیدهام سوختم یاد رباب و اصغرِ لب تشنهاش کودک ششماههای را هر زمانی دیدهام رنج و درد شام بود از کربلا هم سخت تر روز و شب آنجا بـلایی آسمانی دیدهام یاد رأسِ در میانِ طشت خون گرییدهام هر کجا که چوب یا که خیزرانی دیدهام هرچه از یادم رود، این غصه در دل ماندنی ست عمّهام را در اسارت قـد کـمانی دیدهام
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نـرود از نـظـرم آنـچـه کـه آخـر دیـدم بلـبـلان از غـم گـلها همه بیتاب شدند غنـچـهها را همه پژمرده و پرپر دیدم کـوچـۀ تـنـگ نـدیـدم چـو عـمـویـم امّا تـنـگـی قـتـلگـه و پـیـکـر بیسـر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم آنچه من دیـدهام ایکاش نبـیـند چشمی من خودم کاکـل او در کف لشکر دیدم از هـمه سختی گـودال همین بس باشد قـتل صبر پدر و نـیزه و خـنـجـر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگـشت پدر در هـمه جـا گـردیـدم با عـبا جـمع نمودم که نـریـزد عـباس پــارههــای تــنِ ســقــای دلاور دیــدم کاش میمُردم ازاین غـم که نبـیـنم امّا چـادر سـوخـتـه و پـارۀ خـواهـر دیـدم وای از شام که نـامـوس خدا را بُردند خـنـده و هـلـهـله در مـردم کـافـر دیدم سخت تر از همه بازار یهـودیها بود عـمهها را همه در حالت مضطر دیدم
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
سر سفـره به غـدا که نظـرش میافتاد فکر اطفـال گـرسنه به سرش میافتاد شـیر خواره بغل ِتازه عـروسی میدید یـادِ لالایِ ربـاب و پـسـرش میافـتـاد گـلـه مـیکـرد ز چـشـم بـد بـازاریـهـا سـر بـازار هـمـیـنـکه گـذرش میافتاد گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت از حال به دلـش روضـۀ ذبـح پـدرش میافتاد این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین یاد گـودال فـقـط سـیـنه زد و گفت حسین یاد روزی که ز خیمه نگران زد بیرون با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون بیرمق جانب گـودال نظر میانداخت دید با یک سر آشفـته سنان زد بیرون از تـن شـاه لـبـاس عــربـی را بـردنـد نیزه از هرطرف پیکـر آن زد بیرون چـادر فـاطـمه را هم بخـدا خونی کرد خون آن حنجر خشکیده چنان بیرون زد حاجت این دل غـمـدیـده روا میشد کاش آن چهل منزل در پیـش دوتا میشد کاش دور نـامـوس خـدا حـلـقـۀ نامحرم بود خواست کاری بکند حیف که فرصت کم بود آنطرف چـشم نوامیس به دستانش بود اینطرف برروی دستش گره ای محکم بود هر که پرسید ز بازار فـقط گفت الشام گفت آنـقـدر بـدانـیـد که خـولی هم بود وسط مجـلس می تکـیـه به زینب دادم چون که بر عرش خدا تکیه زدن حقم بود گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
دیـر آمدی اجـل دلـم از غـصه آب شد یک کوه غم به روی سر من خراب شد دنیـا نساخت با من دلخـسـته، سـوخـتم قـلـبـم ز خـاطـرات جـوانی کـباب شـد بـیـمـار بـودم و پـدرم یـاوری نـداشـت فـریـادهـای العـطـشـش بـیجـواب شد یـادم نــرفــتـه دامـن آتـش گـرفــتـه را یا دختری که زَهرهاش از ترس آب شد من هرچه میکشم فقط از شام میکشم از آن به بعـد خـانـۀ شـادی خـراب شد هر کینهای ز حیدر و خـیبر که داشتند با ضربههای سنگ به زنها حساب شد در کوچههای پُر ز یهودی چه سخت بود تـحـقـیـر اهـل بـیت پـیـمـبـر ثـواب شد خلخال و گوشواره اگر رفت، جای آن زیور، به دور گردن زنها طـناب شد برخورد به غیرتم و مُردم همان زمان وقـتی که عـمـه وارد بـزم شـراب شـد این درد قاتلم شده ،حرف از کنیز بود از بـین جمع خـواهـر من انتـخـاب شد دیگر بس است جان مرا زودتر بگـیر دنـیـا فـقـط بـرای وجــودم عـذاب شـد
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
دیدم به چـشم خویش غـمی ناشنیده را در یک غـروب سرخ بلای عـدیده را با نـالـهام زمـین و زمان گریـه میکـند از مادر ارث بُردهام این اشک دیده را یعـقـوبـم و بـدست خـودم بـیـن بـوریـا چیدم به گریه یوسف پیـکـر دریـده را یـادم نـمـیرود کـه چـگـونـه مـقـابـلـم بسـتـنـد دست عـمـۀ قـامت خـمـیـده را یـادم نـمیرود سـر شب لـحـظـۀ فرار فـریـادهای دخـتـر گـیـسـو کـشـیـده را هنـگـام جـابه جائی سر روی نـیـزهها دیدم شکاف هنجر و خون چـکـیده را لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد دیــدم ســپـاهِ روی بــدنهـا دویــده را یک تـار مـوی عـمۀ ما را کسی نـدید پوشانده بود نور حسین این حـمیده را بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی خون کرده صحنهای دل مهنت کشیده را دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش طفل یتـیم و وحشت و رنگِ پـریده را
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پَر و بال پُر از زخم پریدن سخت است روضه و گریه شده روزی او در هرشب خاطـرش را همه دیـدنـد مکدّر هر شب بـر امـامی که اسـیـری به بـیـابـان دیـده زخــم پـا بـر اثــر خـار مـغـیـلان دیــده آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است جگرش سوخت؛ لبش سوخت؛ گلو سوخته است چقدَر از غم این فاجـعه افـروخـته است چشم بر رأس پدر بر سر نی دوخته است پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خـنـجـری کُـنـد به جـان پـدرش افـتـاده یک نـفـر که شده گـریـانِ پـدر تا حـالا یــادش افــتـاده تـن خــونـی بـابـا حــالا
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
از غم کربوبلا گرچه دل، آرام نبود به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود آن قـدر غـم به دلـم بـود ز داغ پـدرم که دگر جای غـم طعنه و دشنام نبود سـر مهـمـان ز سر بـام نـریـزند آتش گـیرم این قـافـله از امت اسـلام نـبود این چهل سال همه سوز دل من این است دخـتر فـاطمه جـایش مـلاء عـام نبود آنقدر کعب نی و سیـلی و شلاق زدند جـای سالـم به خـدا در تـن ایـتام نبود به تماشای اسیـران همگی جمع شدند کوچه کوچه که دگر حاجت اعلام نبود سخت تر از همه در بزم یزیدم بُردند درد و غم های مرا باز سرانجام نبود چوب در دست که بگرفت دل ما خون شد ای خدا کاش به دست دگرش جام نبود
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام
در هر زمان و در همه جا گریه میکند بـیـن نـمـاز و نـافـلـهها گـریه میکـند تـشـنه که میشود وسـط روز بیـشـتر دارد بـه یـاد واعـطـشا گـریه میکـند در کـنج خـانه یاد خـرابه به یاد تشت میسـوزد و بـدون صـدا گریه میکند دارد زمین و عـرش خـدا ناله میزند وقـتی به یـاد خـون خـدا گریه میکند او غصه دار غربت خود نیست لحظهای آقـا به یـاد کـرب و بـلا گـریه میکـند طـفـلی گـریـست نـاله آقـا بلـند شد… راوی شنید گفت: چرا گریه میکند؟!
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
من سلاحم گریه و با گریه طوفان میکنم سنگ را حتی به وقت گریه، گریان میکنم مثل زهـرا مـادرم، مثل رقـیه خـواهـرم دودمـان ظلـم را با اشک ویـران میکنم زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا کنج غربت درد را با درد درمان میکنم بـیاراده ذکر لب عجـل وفـاتی میشـود هر زمان که یاد از شام غـریبان میکنم گـاه یـاد قـاسـم و گـاهـی بـه یـاد اکـبـرم هر زمان که قصد رفتن بر گلستان میکنم حـرمله داد مرا بد جـور در آورده است تا تـوانـم لعـن بـر آن نامسـلـمان میکـنم هر کجا که حرف کفن و دفن آید در میان بیاراده یـاد از آن جـسم عـریـان میکنم تا صدای قـاری قـرآن به گوشم میرسد یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان میکنم خواهرم آن شب جلوی چشم من دق مرگ شد شرم از آن ماجـرای کـنج ویران میکنم
: امتیاز
|